چنان تابش ماه در شب های آرام تابستان
بر روی گونه های سیمگون جوی آب،
گاه و بی گاه در رویا می بینمت!
ولی صبح که از خواب بر می خیزم
نه خبری از تابش ماه است و نه ردی از جوی آب!
حتا رویاهایم را با خود برده اند
برای آن سوی هستی!!!
آه چه قصی القلب است دنیا!
که جای چرت زدنی هم برایم نگذاشته است...
شعر: سلام محمد
ترجمه: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR