تب کرده ام ای تاب وتوانم تو کجایی
آرامش قلبی تو طبیب دل مایی
یک گوشه چشمی به من منتظر انداز
بی تابم ومحزونم ازاین درد جدایی
آدینه شد و باز بدر دوخته ام چشم
آدینه در آئینه شدم باز هوایی
برگرد. خدارا که دلم برکه خون است
ترسم که بمیرم ز فراق و تو نیایی
آتش زده ای با غم خود بال وپرم را
از آتشت ای شمع مرا نیست رهایی
بانو به امیدی بکشد بار غمت را
تا از در صبح ای گل امید در آیی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR