خیلی ترسو شدم از بارون می...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن خاطره تلخ
- خیلی ترسو شدم از بارون می...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
خیلی ترسو شدم
از بارون می ترسم
از پاییز و کافه
یه چیزی میگم قول بده نخندی.
من حتی از قهوه هم می ترسم
از پارک و سینما
از لبو فروش میدون تجریش
از چهار راه ولیعصر و سالن اصلی تتاتر شهر وحشت دارم.
باور میکنی از پاساژ ونک هم می ترسم؟؟؟
از عطرهای خنک زنونه بیزارم
خیلی ترسو شدم
کاش با تو هیچ جا
خاطره نداشتم.....
ZibaMatn.IR
تفسیر با هوش مصنوعی
گوینده از ترس و اضطراب شدید رنج میبرد. ترس او از مکانها و خاطرات مشترک با کسی که مخاطب شعر است، نشات میگیرد. باران، پاییز، کافه، حتی قهوه، همه او را میترسانند. این ترس فراگیر نشان از یک درد عمیق و ریشه در خاطرات مشترک دارد که گوینده آرزوی فراموش کردن آنها را دارد.