خدایا نه چیزی خواستم نه گله...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن دلنوشته های باران کریمی
- خدایا نه چیزی خواستم نه گله...
خدایا...
نه چیزی خواستم، نه گلهای داشتم.
فقط آمدم بمانم کنارت،
همینقدر ساده،
همینقدر عمیق.
میدانم بعضی دعاهایم اجابت نشد،
اما حالا میفهمم
برخی بیجوابیها،
عینِ مهربانی تو بود.
تو بلد بودی کجا سکوت کنی
تا من بفهمم کجا باید صبور باشم...
و این روزها،
دلخوشم به همین خلوتهای پنهانی،
که در هیاهوی دنیا
تنها جای بیادعا اما پُر از حضور توست.
تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
🤍پ.ن :من نیامدهام برای گفتن…
آمدهام برای شنیده شدن،
حتی اگر هیچ نگویَم…
در جایی که تنها «او» میفهمد.🤍
تفسیر با هوش مصنوعی
این متن، بیانگر آرامش و یقینی قلبی در خلوت با خداست. نویسنده نه خواستهای دارد و نه گلهای، بلکه تنها به دنبال حضور و سکوت معنوی در کنار اوست. بیجواب ماندن برخی دعاها را نشانهی مهربانی الهی میداند و در سکوت، صبر و درک را میآموزد. او به خلوت با خدا دلخوش است و به دنبال شنیده شدن، حتی بدون گفتن کلامی، در مکانی که تنها خدا درک میکند، میباشد.