کبوتر قمری ای ساکن شاخسارهای دوردست...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

کبوتر قمری، ای ساکن شاخسارهای دوردست بهار،
ای پیامبر خاموش نسیمی که از عطر اقاقیا گذر کرده است...
مگر کجا رفتی که اینک بهار آمده است،
اما آواز تو هنوز بر شاخه‌ای نرفته پژمرده می‌شود؟

دلم برات تنگ شده،
نه چون حسرتی سبک‌خیز و عابر،
بل همچون داغی سنگین
که در لابه‌لای ریشه‌های درختان کهن
خانه کرده است.

از آن روز که بال گشودی و از نرده‌های نقره‌فام صبح پر کشیدی،
حتی شکوفه‌ها نیز با تردید شکفته‌اند،
و آفتاب، به خجلت از حضور خویش،
پشت برگ‌ها پنهان می‌شود.

تو، که حضورت آرامشی بود
میان آشوب لحظه‌ها،
اکنون در کدام فصل گمشده‌ای؟
در کدام اقلیم نامرئی
صدایت را از من دریغ می‌کنی؟

کبوتر قمری...
بازگرد،
نه برای من،
که برای آنچه از من مانده
در این باغ بی‌پاسخ.

غزل قدیمی
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، دلتنگی شاعر برای کبوتری است که نماد آرامش و زیبایی بوده و غیبتش، بهار را نیز بی‌روح کرده است. دلتنگی شاعر عمیق و پایدار است، مثل داغی در اعماق وجودش. کبوتر، آرامش باغ را با خود برده و شاعر بازگشتش را نه برای خود، بلکه برای احیای باغِ بی‌روحش آرزو می‌کند.

ارسال متن