اکنون بشمار تا دوازده و در...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

اکنون، بشمار تا دوازده،
و در آستانه‌ی عدد،
در خلوتی مطلق
نفس‌ها را از هیاهو بازداریم—
نه کلمه‌ای، نه اشارتِ دستی؛
نه لرزشی اضطراری در بندِ اندام.

در چنین سکونی
که بی‌تکاپو، بی‌ماشین،
شهریارانه بر صحنه‌ی هستی فرود می‌آید،
ما را درمی‌رباید
به اتحادِ بی‌نام و بی‌جهت
در ورای عرف و عادتِ فرسوده.

صیاد،
در سرمای دریا،
دیگر پیکرِ نهنگ را نمی‌خراشد؛
و کارگری،
که در نمک‌زار،
از رنجِ نمکین زخم خویش آگاه می‌شود،
ساعتی را در تأمل می‌سپرد.

و آنان که
در شعله و سم،
در سبزینه‌ی مرگ و آتش،
بر مرگ پیروز می‌پندارند،
اکنون جامه‌ی آهن از تن می‌فکنند،
و در خلأی بی‌جهت،
در کنارِ هم،
در سایه‌ی بی‌مفهوم برادری،
بی‌هدف می‌زیند.

مباد که سکونِ ما را
با دل‌سردی و مرگ‌خواهی یکی پندارید—
این، تمنای انهدام نیست؛
که شکفتنِ بینشی‌ست
در تاریکی خویشتن.

شاید اگر
در هیاهوی دایم،
ساعتی یک‌دل و بی‌کلام
درنگ می‌کردیم،
خاموشیِ عمیقی
در شکافِ آن ماتمِ دیرپا
و بیمِ ابدیِ نیستی،
مجرایی به سوی روشنایی می‌گشود.

زمین،
شاید آموزگارِ ما شود؛
چنان‌که از سردی و خاموشیِ گور،
گاه شکوفه‌ای برخیزد.

پس اکنون،
بشمار تا دوازده،
و ساکت باش—
من از سکوت،
خواهم رفت.

پابلو نرودا
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

متن، فراخوانی به سکوت و تأمل است. با شمردن تا دوازده، از هیاهوی زندگی فاصله گرفته و به اتحاد بی‌نام و بی‌جهت می‌رسیم. این سکوت، نه مرگ‌خواهی، که شکفتن بینشی در تاریکی درون است. سکوت، امکانی برای یافتن روشنایی در میان رنج و نومیدی و الگوبرداری از طبیعت (شکوفه از گور) است. شاعر با رسیدن به این سکوت، از آن جدا می‌شود.

ارسال متن