ایام در حصار سنگی دانشکده آرام...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن برشی از کتاب
- ایام در حصار سنگی دانشکده آرام...
ایام، در حصارِ سنگیِ دانشکده، آرام و بیصدا ورق میخورد؛ سحرگاهان با شمیم مُرکب و اوراق کهنه جان میگرفت و شبانگاهان، در پرتوِ چراغهایی فرو میمُرد که چون اخترانی خسته بر گسترهی میزها سوسو میزدند.
اما در آن هنگامه، لحظههایی بود که خلوتی عمیق بر جانش سایه میانداخت؛ خلوتی که در آن، تنها پژواکِ امواجِ جزیره بود که در گوشِ دلش نجوا میکرد.
الفتها، چونان گلهای صحرایی، بیهوا میشکفتند و گاه آرام، سر در گریبانِ فراموشی میبردند. خندهها و اندوهها نیز چنان در هم تنیده بود که گویی آفتاب و بارانِ یک روزِ بهاری، همزمان بر چهرهی صبورِ جزیره فرود میآمد.
و در همین آمد و شدِ روزگار بود که آنی دریافت زندگانی، نه مژدهی بهشتی بیگزند، که تکاپویی بیامان است برای یافتنِ معنایی در این بودن؛ و این، داستانی است که هر قلبی به لحنِ یگانهی خویش آن را میسراید.
تفسیر با هوش مصنوعی
در دانشکدهای آرام، ایام به کندی میگذشت. آنی لحظاتی از خلوت عمیق و پژواک جزیره را تجربه میکرد. دوستیها و احساساتش همچون گلهای صحرایی زودگذر بودند. آنی در این گذر زمان فهمید زندگی، بهشت بیدغدغه نیست، بلکه جستجوی بیوقفه معناست؛ جستجویی که هرکس به شیوهی خود میانجامد.