شعری که در وقت سحر آغوشی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

شعری که در وقتِ سحر، آغوشی از گلزار داشت
گویی به شام روزگار، در سینه‌ای آلام داشت

در سوزِ شمعِ سرنوشت، پروانه‌ای بی‌پر بماند
هرچند در زنجیر غم، هم چوبه‌ای از دار داشت

خورشید از افق شکست، شب با دلم همراز شد
هر ذره در آیینه‌ها، تصویری از انظار داشت

دیری‌ست در این کوچه‌ها، فریادها بی‌پاسخ است
هر نغمه‌ای در حنجره، زخمی ز استمرار داشت

ای عشق، ای روشن‌ترین، ای آخرین درمانِ من
بی تو کسی در این سفر، مرهم برای دار داشت

ساهر که خود دیوانه بود، در سینه صد اسرار داشت
گویی چو آن چشمان یار، او دیده‌ای بیدار داشت

حسن سهرابی
ZibaMatn.IR
ارسال متن