یه وقتایی زندگی مثل یه کلاف...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

یه وقتایی، زندگی مثل یه کلاف سردرگم می‌شه، نه؟ انقدر گره می‌خوره و پیچ می‌خوره که نمی‌دونی سر و تهش کجاست. انگار یه چیزی ته دلت سنگینی می‌کنه، یه حس دلتنگیِ بی‌دلیل، یه غمِ مبهم که نمی‌دونی از کجا اومده.

شاید این همون حس غربتِ آدمیزاده، غربت از خودِ واقعی‌مون، از اون چیزی که قرار بود باشیم و نشدیم. شاید این همون فاصله‌ایه که بین رویاهامون و واقعیت‌هامون افتاده، همون فاصله‌ای که هر روز داره بزرگتر می‌شه.

ولی می‌دونی چیه؟ درست وسط همین تاریکی، درست وسط همین ناامیدی، یه نوری هست، یه امیدی هست که آروم آروم داره جوونه می‌زنه. یه حس قشنگی که بهت می‌گه هنوز تموم نشده، هنوز فرصت هست، هنوز می‌تونی یه جور دیگه شروع کنی.

شاید باید یه کم صبورتر باشیم، یه کم مهربون‌تر با خودمون، یه کم بیشتر به رویاهامون بها بدیم. شاید باید یاد بگیریم که چطور وسط این همه سختی، یه جوری زندگی کنیم که دلمون راضی باشه، یه جوری که بتونیم ته دلمون بگیم: "ارزشش رو داشت."

زندگی پر از فراز و نشیبه، پر از چالش و امتحان. اما مهم اینه که تو این مسیر، خودمون رو گم نکنیم، امیدمون رو از دست ندیم و همیشه یه کورسوی نور رو توی قلبمون روشن نگه داریم. شاید همین نوره که می‌تونه راه رو نشونمون بده، راهی به سوی یه زندگی بهتر، یه آینده‌ی روشن‌تر.
🦋🦋🦋

زهرا ایمن زاده
ZibaMatn.IR
زهرا ایمن زاده/نویسنده
ارسال شده توسط
ارسال متن