رویای برباد رفته در تقویم کهنه...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

رویای برباد رفته

در تقویمِ کهنهٔ رویاها
برگ‌هایی هست
که هرگز ورق نخوردند—
شاید از ترسِ حقیقت،
یا زخمِ تکرار.

باد،
با انگشتان نامرئی‌اش
بذر آرزوها را
در بیابانِ فراموشی کاشت،
جایی که حتی سایه‌ها
ردی نمی‌گذارند.

چشمانم،
دو فانوس خاموش
در طوفانِ بی‌پایانِ انتظار
هنوز
نوری از فردا را جست‌وجو می‌کنند،
بی‌آن‌که بدانند
صبحی در راه نیست.

و دستانم...
دستانم،
که روزی پر از آسمان بودند،
اکنون
میان برگ‌های خشک خاطره
دنبال پرواز می‌گردند.

آرزوها،
نه مُردند،
نه گریختند—
تنها
در سکوتِ سال‌هایی گم شدند
که نامی ندارند.

و من
هر شب
در آینه‌ای ترک‌خورده
با چشمانی غبارآلود،
به آنچه هرگز نبود
سلام می‌کنم.

ساناز ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR
art.saniebra@
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

شعر «رویای بربادرفته» حسرت و ناامیدی شاعر از آرزوهای برآورده نشده را بیان می‌کند. خاطرات تلخ و تکرارشونده، آرزوهایش را در بیابان فراموشی مدفون کرده است. او با چشمانی بی‌امید به آینده‌ای تاریک می‌نگرد و در جستجوی نوری است که وجود ندارد. دستانش، که روزی پر از امید بودند، اکنون در میان خاطرات خشکیده به دنبال پروازی از دست رفته می‌گردند. آرزوها نه مرده‌اند و نه گریخته‌اند، بلکه در سکوت سال‌های بی‌نام و نشان گم شده‌اند.

ارسال متن