نه رسیدم به تو جانم نه گذشتم ز خودم به هوای انقلابی ز همه سیر شدم تا که پلکی بگشودم من کنار او نبودم تو بگو عزیز جانم با دلِ سرخ و کبودم نمیشه دل بکَنم که از تب چشم خمارش آرزوی من همین بود بعد از این باشم کنارش
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.