قلب من به همخوانی سمفونی پاهای...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار پویا شارقی بروجنی
- قلب من به همخوانی سمفونی پاهای...
قلب من به همخوانی سمفونی پاهای تو
به رقص ریتم گرفت
به تق تق پاشنه های بلندت
که والس میرقصی و زیبای
تانگو میرقصی و هنرمفتخر میکنی
باله میرقصی بی بال های فرشته گونت
و پرواز را خاطره میکنی
در عصر بی منحنی بال ها
سر میخوری روی جاذبه بیمقدار
جاهلانه میرقصی و داش اکل به آورد میخوانی
که انسان غم دارد ،از آغازِ شدن
تو تنها میرقصی و من در پس پرده لرزان رویای
که قلیل هجمی اش هنوز مانده دو دانگی ام
جفت پاتیناژ کار تو میشوم
به یخ های کدر ذهن هزار تو یم
کاو میشوم درون کوژ زیبای قلبت
موج میشوم به سنگ ساییدنت
به پله شدن روی آب
نتا نت های مضراب میشم به سنتور هوست
گوش میخوابانم به ریتم ساز و آواز مقنی پر سوز
و دستی که دست جفت مینامند میشوم
به لمس احساس گرم طپش های جوانی
خرامان و به آهنگ گام برداشتن
و جنبش و هماهنگی بی تمرین
گردا گرد هم میچرخیم و به احساس تماشاچیان منگمان
پاسخ احساست شعف انگیز میدهیم
دست ام را بر دور کمرت حلقه میکنم که بدانی
همیشه ات حامیم به پشت گرمی دستانم
به راستی که رویا را چه سری است
که اسیری و پیری و بیماری و تفرعن فرعون و شکنجه زندان بان
نیز چاره به بند کشیدنش نیست
که لهیب میکشد از ریز روزنی به پرواز در ناممکن
آنگاه به خود نهیب میزنم که بخت را فراموش نکن
حتی به ناز خریدن به چشمکی
تا ساعتی ،باهم بودنمان را تاب بیاورد
این بخت بخیل
این حسادت پیشه دنگاله رشک
که لحظه ای شادی در رویا را نیز بر من راهبر نیست
با آن که نمیدانم که کدامین هیزمش را در شبی سرد به سرقت برده ام
باز به دندان سایدن و اخمی به من مشت نشان میدهد
آن هم به ریتم و پی در پی
سمج گونه پیله کردنی بی شفیره
که بعد از این همه سال عداوتش
گویی عادت کرده دلم به اخم نا موزونش
که زمان غیبت اش نگران میشوم که کجاست و این چه وقت تاخیر
تا زجرم دهد به هجر و طعنه ام زند به تنهایی
تا نشانم دهد واقعیتی را که سزاواریم میسازد
تا بگوید که کیستم و کجای تاریخ و جغرافیایی جبر ایستاده ام
که اینجای بین خاوران
به رویا هم بی مجوز شدن جرمیست که حبس دارد
تفسیر با هوش مصنوعی
این متن، شعری عاشقانه است که در آن راوی، شیفته رقص و ظرافت معشوق خود شده و حسرت وصال را در رویاهایش به تصویر میکشد. او از بخت بدش گلهمند است که حتی در خیال نیز نمیتواند با معشوقش آسوده باشد و واقعیت تلخ تنهایی و جدایی را به او یادآوری میکند.