آرام می آمد تا خزان را...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

آرام می‌آمد تا خزان را به بهار تبدیل کند،
چنان من را درگیر کرد که آسمانم تیره و تار شد.
آمدنش بوی زندگی می‌داد،
مثل نسیمی که بر برگ‌های خشکِ دلم می‌وزد و یادم می‌آورد هنوز می‌شود سبز بود.

اما چه زود،
آن آرامشِ شیرین، به دلتنگیِ عمیق بدل شد.
بهاری که با نگاهش آغاز شد،
با رفتنش در سرمای زمستان جا ماند.

حالا من مانده‌ام با آسمانی گرفته،
که هر شب، تصویر او را در خودش پنهان می‌کند.
و هنوز باور دارم، اگر برگردد…
اگر فقط یک‌بار دیگر بیاید،
باز هم می‌تواند از میانِ تمام تاریکی‌ها،
برای دلم، بهاری تازه بسازد.

دکتر مهدی زاهد سیوکی
ZibaMatn.IR
Dr.mehdizahed
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

عشق آمد و زندگی را نوید داد، اما زودگذر بود و جایش را به دلتنگی سپرد. بهاری که با حضورش آغاز شده بود، با رفتنش به زمستان تبدیل شد. حالا عاشق، دلتنگ و امیدوار به بازگشت معشوق است تا دوباره بهاری در دلش جوانه بزند.

ارسال متن