دختری با پدرش میخواستند از یک...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن وفاداری
- دختری با پدرش میخواستند از یک...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
دختری با "پدرش" میخواستند
از یک پُل چوبی رد شوند..
پدر رو به دخترش گفت:
دخترم "دست من را بگیر"
تا از *پل* رد شویم....
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمیگیرم
"تو دست مرا بگیر"... ♡
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟
مهم این است که دستم را بگیری
و با هم رد شویم...
دخترک گفت: فرقش این است
که اگر من "دست تو را بگیرم"
ممکن است هر لحظه
"دست تو را رها کنم"
اما تو اگر "دست مرا بگیری"
هرگز آن را *رها نمیکنی
عرفان
ZibaMatn.IR