در خانه ما
هیچکس اعصاب ندارد
پدرم اگر اعصاب داشت به جنگ نمی رفت، نمیکشت ،نمیمرد
مادرم ابروهایش را بر می داشت
و کمتر سر نماز با خدا درگیر می شد .
اسباب خانه یمان از ترس برادرم
پنهان نمی شدند ،
یا فرش ها مدام ترس از سقوط سیگارها نداشتند .
میگرن ها از گریه های خواهرم
سر درد نمی گرفتند .
قسم می خورم اگر سگ ها
صدایشان بجایی می رسید،
ادعای حیثیت می کردند از اخلاق من.
آقا در خانه ما هیچکس اعصاب ندارد .
قسمی باهم نداریم ،
که مانده است استخوان ها شکممان را پاره کند .
کاش
کاش بجای کارگر، کارگردان بودم
دنیا را فیلم می کردم
و پدرم را در سکانسی که پر می کشید،
خودم با تیر می زدمش، که مادرم را به بهشت فروخت،! و ما را به جهنم سپرد...
ZibaMatn.IR