باور نمیکردم که عشقی بتواند جهانی بنا کند، و بر آن، باران و ستاره ببخشد و رؤیا... دارم از یک جهان حرف میزنم! تو افقِ منی، چشمهایت، صدایت، هر تپشِ قلبت، راهیست به سوی زندگی. من در نگاهت متولد میشوم، و در آغوشت، آرام میمیرم.
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.