دل ز سودای تو سوزد شام...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دل ز سودای تو سوزد شام هجران مرا
دود آهی شد به گردون نقش کیوان مرا

در هوای دیدن رویت دمی آسوده نیست
مرغ دل پر می زند در سینه بستان مرا

من که عمری در پی نان بودم از دکان غیر
عاقبت عشق تو آورد سوی خوان مرا

شمع سان آبم ولی باکی ز خاموشی مراست؟
آتش عشقت برافروزد دل و جان مرا

ناله هایم بوی خون دارد ز زخم نای دل
نی لبک می نالد از اندوه پنهان مرا

بسکه در اندیشه روی تو من غرقم به خون
سیل اشکم می برد از خویشتن سامان مرا

همچو موجم سر به ساحل می زنم از دوری ات
کی رسد آخر به ساحل این سرگردان مرا

عقل می گوید رها کن این غم بی حاصلی
عشق می خواند به سوی وصل جانان مرا

خاک کوی تو به از صد باغ و بستان و بهشت
کی دهم بر جنة المأوی بیابان مرا

چشم امیدم به سوی رحمت یزدان بود
تا که بخشد از کرم، یکدم به درمان مرا

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن