دل ز سودای نگاری ناتمام افتاده...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دل ز سودای نگاری ناتمام افتاده است
جان ز بیداد زمانه در مقام افتاده است

شعله‌ای سرکش ز خاکستر برون آورده‌ام
آتشی در سینه از این انتقام افتاده است

خاکِ من بوی پریشانی ز هجران می‌دهد
آسمانم در غمِ یک صبحِ شام افتاده است

نغمه‌ای از نی شنیدم، دردِ دوری یافتم
این دلِ آشفته در دامِ کلام افتاده است

ساحلی دیدم که موجش قصّه‌ها می‌گفت
کشتیِ عمرم در این بحرِ عظام افتاده است

آینه‌دارِ سکوتم، خلوتی می‌جویمش
چهره‌ام در پرده‌ی رنگِ دوام افتاده است

در شبستانِ خیال، انوارِ مهتابی ببین
نقشِ رویایی که در این بزمِ عام افتاده است

بویِ گُل، آوایِ بلبل، رقصِ بادِ صبحدم
خاطرم در وادیِ این خوش مرام افتاده است

از من و ما بگذر و یکرنگ شو با عاشقان
این خودی‌ها سد ره سوی سلام افتاده است

در دلِ خاموشِ شب، رازِ نهانی یافتم
این سخن‌ها در دلِ جان، چون پیام افتاده است

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن