عزیز دلم،بى همتا ترین مَرد
هر گاه مى خواهم به کوهستان قدم بگذارم و در هواىِ بکرش شاد باشم و نفس بکشم
پیشِ تو مى آیم
هر گاه مى خواهم سمفونىِ آرامِ شبانه ام، زوزه یِ گرگ ها باشد و تمامِ روز، هم صحبتِ گنجشک ها و توکاها باشم
پیشِ تو مى آیم
هر گاه دلم یک انقلاب بخواهد و یک انصراف، از این همه هیاهو و بى مهرىِ آدم ها
پیشِ تو مى آیم...
در آغوشِ تو
آواىِ رود را مى شنوم
نوازشِ کوه را حس مى کنم
جنگل را در آغوش میکشم
کلبه ایى مى سازم
و در آرامشِ محض زندگى مى کنم... دیدى چگونه؟
میلادت مبارکم باد
ZibaMatn.IR