اوضاع همیشه همینطور نمی ماند
روزی می رسد
معجزه ای اتفاق می افتد
و تو آنقدر عاشقم می شوی
که هیچ صدایی
جز ضربان قلبم نمی شنوی
و هیچ راهی
جز چشمان نم گرفته ام نمی یابی
آن روز که به من می رسی
زمین از گردش باز می ایستد
برگ های سرگردان
به شاخه ها باز می گردند
و آسمان باران یاس
بر پیکرمان می ریزد
آغوشت را باز می کنی
به روی انتظار سالیانم
دیگر عشق را مرزی نمی ماند
که آن لحظه
خدا از سر شوق
باران را کنار زده
و خودش برایمان می بارد
و تو نمی دانی
من چقدر
صبورانه منتظر آن روز هستم
و آنقدر نام تو را
بر آسمان شب
میان سجده هایم
بر خدا می خوانم
که تقدیر هم اگر
چیز دیگری بود
خدا به خاطر احساس من
قسمت هایش را عوض کند
ZibaMatn.IR