زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

متن۴۴
اگر میشد،نیمه شب میرفتم زنگ خانه شان را میزدم.
خواب هم بودند هیچ اشکالی نداشت!
چند مشت به در میکوبیدمو میگفتم:«تو غلط میکنی انقدر دلبر باشی»
اصلا کی به تو همچین اجازه ای داده؟!
اگر میشد دستم را گره میکردم در دستانش؛
و اورا کشان کشان در یک کوچه تنگو تاریک میبردم،
و بدون هیچ ترسو نگرانی بغلش میکردم :)
از دلتنگی هایم میگفتم!
بعد هم میزدم زیر گریه،عمیقانه نگاهش میکردم
برایش همان رقصی را که تمرین کرده بودم میرفتم!
موهایم را باز میکردمو با پیراهن گلدارم، دورش میگشتم!
آخر هم با صدای نسبتا خش دار داد میزدم
«آی مردم؛ من مجنون را دارم»
و تا صبح میخندیدم!
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن