بوسیدمت با اینکه دیدم در هوایت
پاسخ نداد این بوسه ها را گونه هایت
رفتی و من در تشنگی ترجیح دادم
لیوان آخر را بریزم پشتِ پایت
رفتی و من با چشم هایم پهن کردم
فرشی به زیر قامتِ نا منتهایت
گفتم نرو با خواهش و با گریه زاری
وقتی که از چشم تو افتادم به پایت
تو رَد شدی از روی قلبم ناشیانه
حالا من و این ردپای تا به تایت
حالا من و این چشم های پینه بسته
چیزی نمانده تا بمیرم من برایت
ZibaMatn.IR