گوش کن اکنون صدایی را که نیست
حرف های آشنایی را که نیست
رازهایی را که میگفتم به باد
اعتمادِ نابجایی را که نیست
گوش کن در اخرین دیدار ها
رفتن و اندوهِ پایی راکه نیست
من تمنّا میکنم پاییز را
روزگار باوفایی را که نیست
چشمهایم غرق احساسی عجیب
این مه آلوداشکهایی را که نیست
گوش کن لب های خاموش مرا
دردِ اندوه ِ رهایی را که نیست
با غمی هرساله عاشق تر شدن
ابتدا و انتهایی را که نیست ...
...
ZibaMatn.IR