وقتی کسی رادوست میدارید
بگذارید از ته دل نباشد
ته دلتان را برای خودتان نگهدارید
برای روز مبادا
برای لحظه ای که
تنها میشوید و دلتان یک جای بی خاطره
می خواهد
دست نخورده
فارغ از هرکس و هرچیزی
بگذارید یک قسمتی از شهر .پارک کافه ها فقط و فقط مال خودتان باشد و با خودتان خلوت کنید
برای لحظه ای که دلتان هیچکس را می خواهد
دلتان فقط و فقط خودتان را می خواهد
همیشه یک قسمت از خنده ها و شادی و تفریحاتتان برای خودتان باشد برای وقت هایی که تنهامیشوید
وقتی که همه کستان یک نفر میشود
در رابطه از همه ی وجودتان مایه میگذارید
تمام خنده و شادی هایتان را نثار او میکنید
وجب به وجب این خاک و سرزمین را با او قدم بر میدارید
با او میخورید و مینوشید و میگردید
و غیراز او دیگر هیچکس و هیچ چیز را دوست ندارید و دو دستی همه ی همتان را تقدیم این رابط و این فرد میکنید
با از دست دادنش همه چیزتان را از دست می دهید
خنده هایتان میمیرد
تمام شهر برایتان دلگیر میشود
حتی از خودتان بدتان میاید
تمام آرزو و رویایتان را با خود میبرد
تنهای تنها میشوید حتی فارغ از خودتان
دیگر هیچ روزنه ای برایتان نمی ماند
دیگر هیچ دلیلی برای آینده نمی یابید
به هرچیزی که فکر میکنید اورا بیاد میاورید
به هرچیزی نگاه میکنید رد پای و عطر اورا حس میکنید
حتی گاهی خنده ها و تن صدایش هم در هوا معلق میشود و اکسیژن کم میاورید و حس خفگی میکنید
وقتی وارد رابط با یک نفر میشوید
خود را خالی و تهی نکنید یک ذره از وجودتان جسمتان روحتان حس و حالتان ... حتی خنده و گریه و غمتان را برای روز مبادا ... دقیقا برای همچین روزی که از یاد و خاطره اش فرار میکنید نگه دارید
نگذارید تمام و کمال بمیرید
بگذارید حدقل برای مدتی کما بروید
شاید زندگی به شما برگشت
ZibaMatn.IR