بهار رویای خاموشی بود
که در خیال می کاشتم
تا با سبزی و سبزینه گی اش تمنای عشق را لب بزنم.
بهار طعمی بود
که دلم را لک زده است
پر از طعم هایی از تو
درخت
و شانه هایت که از آن بالا می رفتم.
دلم را گرم کن
تمام شهر منتظر آوازهای شاد مانده اند
تا مرغان خوش الحان نواهای شاد را از نو سردهند .
بنوازم
از نو
با تو تاب میخورم
چکامه بهار ناپیدا را... .
ZibaMatn.IR