- آلزایمر ۱:
آلزایمرم که بیدار می شود
نمی دانم امروز، دیروز است!
یا که دیروز، فردا!!!
به گمانم قرن هاست
که ماه های سال را
--خورشید می دانم!
قرص هایم،
لب طاقچه ست؛
می خورم وُ
--شاید می خورانندم!
تا به خودم بیایم،
اما!!!
من کی ام؟!
چه توفیر دارد!؟
کولبری باشم در کوردستان،
یا زباله گردی
--آویزان سطل های خیابان،
امنیه ای در مرز،
یا رفتگری در شهر...
ایمان دارم کسی هستم،
مانند همه ی انسان ها وُ
کم
کم
خودم را می یابم...
من کی ام؟!
مردی در بروجرد،
--آواره از شهر و دیار!
یا کرگدنی در آفریقا
--در خطر انقراض!
شاید
کتابی ام!
زیر تیغِ سانسور!
یا که تنبوری،
له شده،،،
از چکمه های جهل!!!
من کی ام!؟
مادری در آغوش فحشا،
بابت سیری چند کودک!
یا پدری پیر و خسته،
به کنجِ کارگاهِ بدبختی!
من چه سرگردان،
به دنبال خویش می گردم خداوندا!!!
(زانا کوردستانی)
ZibaMatn.IR