مادر بزرگ دوستم
پیرزن مدرنی ست ...
از آنهای که چروک صورتشان را اندازه ی حلقه ی ازدواجشان دوست دارند ، از آنهایی که هر صبح جلوی آینه می ایستند ، کرم روزشان را زده، خط چشمشان را با سرمه سیاه میکنند و برای بلندتر دیده شدن مژه هایشان شب ها روغن بادام و روزها ریمل مارکدار از آب گذشته میزنند !!
من مادر بزرگ دوستم را
دورا دور میشناسم
اما دوستم می گوید مادر بزرگش معتقد است:
زن
در هر سن و سالی باشد
باید از افتادن مژه هایش بترسد
مثل دوران جوانی که
افتادن هر مژه
دل آدم را میلرزاند
باید مراقب چشمانش ، مژه هایش و صورتش باشد
نگذارد زیبایی اش
محدود باشد به 20 تا 30 سالگی ...
برایم سوال پیش می آید که چه چیز مادر بزرگ دوستم را انقدر امیدوار کرده ؟!
یادم می آید دوستم گفته بود:
پدربزرگش هنوز برای همسرش گل میخرد و گاهی در جمع قربان صدقه اش
میرود ، بدون او هیچ جا نمیرود ، بدون او خوابش نمیبرد ...
و همه میدانند پدر بزرگ از جوانی عاشقش بوده است ...
قطعأ مادر بزرگ دوستم معشوقه ی خوبیست و این باعث امیدواری أش بوده، چون معتقدم
معشوقه بودن
زن هارا زیباتر میکند ...
به آنها امید و انگیزه می دهد
که برای زیباییشان تلاش کنند ؛
خوب باشند
مهربان باشند
و زنده بمانند...
به همه ی اینها فکر میکنم و میفهمم چرا مادربزرگ های بعضی ها مدرن نیستند ، زود پیر میشوند و زود میمیرند!!
دلم برای مادر بزرگ خودم
و بعضی ها
خیلی میسوزد !!
خیلی ...
ZibaMatn.IR