متن مادر بزرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مادر بزرگ
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
درنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
مهربانی ات، ای مادر بزرگ، یادگار
در دل من، حک شده چون نقش نگار
رفتنت سخت، اما مهرت جاودان
تا ابد، در قلب من می مانی ، ای مهربان
پدر بزرگ آلزایمر گرفته بود!
از بین خاطرات هشتاد ساله ای که
داشت، فقط خاطره ی آشنایی با
مادر بزرگو یادش بود، و این خاطره
رو هر روز با خوشحالی تعریف میکرد،
دقیقا با همون کلمات! همون جملات!
بدون هیچ کم و کسری: زهره یادته؟!
تو اومدی شیرینی فروشی که...