سوختم در این جهنم مثل خیلی چیزها
ساختم با عشق کم کم مثل خیلی چیزها
.
ساده بودم، باورم شد خاطرات عشق هم
می رود از یاد آدم مثل خیلی چیزها
.
دست هایم را گرفت و گفت دنیا مثل چیست؟
پشت دستانش نوشتم مثل خیلی چیزها
.
عاشق از رنجاندن خود گاه لذت می برد
دل نخواهم کند از غم مثل خیلی چیزها
.
"پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند"
کاش برمی گشت آن هم مثل خیلی چیزها
سید سعید صاحب علم
ZibaMatn.IR