دل به دنیای تو دادم که تو دنیای منی !
نکند دیر کنی یا که دل از من بکنی !
بروی باز فراموش کنی یاد مرا ...
پشت پا بر همه ی قول و قرارت بزنی !
یک نفر پشت همین پنجره ها منتظر است
تا بیایی و شبی با تو بگوید سخنی !
این روا نیست که از دور کنارت باشم
تو همانی که مرا روح و جان در بدنی !
می روی تا که مرا خسته و دلتنگ کنی
من چه کردم که تو اینگونه دلم میشکنی؟!
هرکجایی که تو باشی دل من هم آنجاست
منم آن کس که بدون تو ندارد وطنی !
کاش پیدا بشود یوسف گم گشته ی من
تا زلیخای دلم پاره کند پیرهنی ...!
ZibaMatn.IR