میدانی از کجا فهمیدم عاشقت شده ام؟
چون:
تو تنها مَردی بودی که وقتی فندکش را زیر ِ سیگار میگرفت درگیر ِ هیچ تفکرِ روشن مَآبانه ای نمیشدم جز اینکه بُغض میکردم که با هر پُک ِ تو بعدها دَقیقه ای کمتر خواهَمَت داشت!پس پا به پایت آتش میزدم تا کمتر کنم فاصله یِ لحظه هایِ نداشتنت را !
تو بُت شِکنی هستی که غرور ِ اَشرفِ مخلوقات بودنم را در من شکست ! وقتی که با تمام ِ وجودم به خدا التماس میکردم کاش تک تک وسایلی افریده میشدم که تو دوست میداریشان..
تو تکیه گاهی هستی که کِنارش حاضر شدم از کائنات بجای دختر ؛ فرزندِ پسری طلب کنم تا شاید کودکی ها و قد کشیدن هایت را به نظاره بنشینم !
تو جانانی بودی که در مُناجات هایم راضی به رضایش بودن را از من گرفت و بَرایش به خودخواهی رسیدم و تهدید گاهی که : " خدایا اگر از دنیا همین یک دلبر سهمِ من نباشد نمیخواهم که باشَ....م " !
تو همان پسرک ِ خامی هستی که ظالمانه ؛ پیر شدنش را میخواهم.تا شهد ِ شیرین ِ عاشقانه به پایش ماندَن را نِثار ِ چین و چُروک های ِ صورت و موهای ِ برفی اش کنم و دل آرام باشم که دیگر جز من نمی خواهَنَش!
تو مهربانی هستی که لب هایم تقدس ِ اولین "دوستت دارم " زندگی ام را پیشکش ِ نگاه ِ حامی ات کرد و قلبم به دوستت دارم هایت ایمان آورد!
اما از تو چه پنهان خودم هم تازه فهمیده ام که نهال ِ عاشقت شدن شکوفه ی عاشقت ماندن را به ثَمَر نشسته زیرا دریافتم :
سالروز ِ تولدت حیات بخش ترین نوید و پُررنگ ترین بهانه یِ ادامه یِ زندگی ست...
و به عشششششق سوگند
تا تو هستی "زندگی" باید کرد...
" تولدت مبارک "
ZibaMatn.IR