زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

صندلی جیر جیر کنان ایوان وتماشای پاییز وچای یَخ کرده در بادو رُمان کاهی اَبله داستایوفسکی مرا به فکر فرو برد که من تو را در کدامین حراجی باختم،که در صندوقچه هیچ خاطراتی پیدا نمی کنم
شمعی به نشانه دوست داشتن ها نمانده و کلبه مَتروکه عشق دیگر اجاره نمی رود
پیرمرد هیزم شکن سالهاست که رفته و صدای تبرش در جنگل به سکوت نشسته و به گوش نمی رسد
باد به یکباره در اِیوان میوزد و ورقها با نم باران خیس میشودو شکل نامه های پر اشک عاشق میگیرد
باد آخرین ورقهای کتاب را مرور میکند و میبندد تا همانند داستان زندگی ام بی پایان بماند
شب نزدیک است باید فکری برای فانوس کم سو کنم شاید جاده ی آغوش مرا پیدا نکنی و باز گردی
درد کم کم به استخوان رسیده و شاید فردا آسوده تر از امروزبخوابم.اگر آمدی و نبودم چایَت گرم است بنوش و برو
ZibaMatn.IR

دلنوشته ها ارسال شده توسط
دلنوشته ها


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن