زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

سر انجامِ داستانمان را خوب میدانم .
بالاخره روزی میرسد که من هم عروس میشم ،
ازدواج میکنم و میشم زنِ رسمی و شرعیِ یک غریبه !
به رسمِ عادت برایِ همسرم دلبری های زنانه میکنم .
غذایِ مورد علاقه اش را میپزم ...
عطری که دوست دارد به خودم میزنم ...
و آن پیرهنِ چین دارِ سفید رنگی که دوست دارد برایش میپوشم ....
خسته که از سرِ کار به خانه رسید چایِ داغی میدهم دستش و کتش را از تنش در می آوردم .
میدانی ؟
هیچ کدامِ این کار ها از رویِ عشق نیست
تکرارِ مکررات است فقط .
وگرنه من دوست داشتم در خانه ی تو جوانی کنم ...
برایِ خرید وسایل خانه ی کوچکمان آنقدر پله ها را بالا و پایین بروم که ضعفِ زانوهایم در پیری امانم را ببرند .
تو هم مطمئنم روزی در کنارِ همسرت دلت هوایِ من را خواهد کرد ، هوای دختری که فقط وقتی برای تو میخندید شیطنت از چشم هایش میبارید ...
من از این پایانِ تلخ بیزارم ...
شین مست
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن