قلب ِ تو بُتخانه ای از جنس ِ خار و سنگ بود
قلب ِ من اما برایت تا ابد، دلتنگ بود
گرچه من با عشق، دل دادم به تو اما دریغ
دل به تو بستن برایم در نهایت ننگ بود
در خیالم با تو بودم، در خیالت با رقیب
اختلاف فکرمان افسوس، صد فرسنگ بود
تو در احوال خودت شاد و بدون هیچ درد
روزگار ِ من ولی چون بنگیان ِ مَنگ بود
با تو من یک جور بودم، قلب تو ناجور بود
تو هزاران رنگ بودی، قلب من یکرنگ بود
چشم ِ من دنبال صلح و عشق و آرامش ولی
چشم ِ تو از بانیان ِ بی خدای ِ جنگ بود
هضم ِ این قصه ولی، سخت و تعجب آور است
قلب ِ من تنگ ِ تو و قلب ِ تو بر او تنگ بود
ابراهیم برخورداری
ZibaMatn.IR