زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.0 امتیاز از 1 رای

همه ی وجودم را میگویم
لحظه ای دلم برای درماندگی اش سوخت.
دستی نبود ک تکه های خورد شده اش را جمع کند .
خودش را بند کسی کرده بود ک هیچ نمی فهمید از عشق، هیچ نمی دانست از علاقه،هیچ درکی از دوست داشتن نداشت.
مگر چ گناهی کرده بود ک این گونه تاوان داد
چ گناهی کرده بود جز...
اصلا چ کسی گفت عاشق گناهکار است
چ کسی گفت دل توان گناه کردن دارد
دل چ می فهمد گناه چیست
از من ک خودم را بهتر نمی شناسی؛ساده بگویم برایت ؛من ؛جز مهر نمی دانم ،جز محبت نمی توانم،جز همین علاقه نه می دانم ،نه میتوانم ،نه میخواهم ک بدانم
از تنفر میخواهی بدانی سمت من نیا
عمریست ک انسان های بی خبر همین هایی ک می آیندو می مانندو میشکنندو میروند
ان را ب من نسبت میدهند
من هیچ نمیدانم از این احساس ،کار من نیست تنفر ورزیدن ،اگر مهارت ان را داشتم ک چنین خورد نمی شدم
چنان شکستم ک هر تیکه ام قطره اشکی شد و از چشمان بهت زده ،عاشق و بیچاره فرو ریخت 11:23صبح
که شب ساعت 2:23پیام داده بود ک میخواد بره هرچند پیامات نشد بلاک کرده بود
شاد داداشم بش پیام دادم
رفت ...
ZibaMatn.IR

خاطرهءامیر ارسال شده توسط
خاطرهءامیر


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن