شایعه کرده بودند که عاشق شده ام.
میگفتندعجیب دوستش دارم.
عجیب مهربان است.
آنقدرحرف دلم میان مردم پیچید،که خودم نیز غریبانه عاشقش شدم....
درهرلحظه ای،درهردم وبازدمی،بااونفس می کشیدم.
بااومی خندیدم.
نمی دانستم عشق راهردوبایدزندگی کنند.
حال من عاشق بودم واودرفراموشی من سِیرمیکرد.
.
.اصلاهمه اش تقصیراین مردم است.
من عاشق نبودم...
آنقدردرگوش من ازعشق گفتندکه بی پروا وبی آنکه خودبدانم،عاشق شدم.....
می بینی...
حال من مانده ام بادلی که عاشق اوست.
.
او....
.
کجاست....؟؟
.
رفت....!
.
من...؟؟
.
اینجا...!
.
دراومرده ام......!!
ZibaMatn.IR