به قدر هق هقت جایی برای تکیه دادن نیست
در این افتاده پیکرها هوای ایستادن نیست
تو یار شهر می مانی، دریغا شهر، یارت نیست
به جز این سنگ های سرد و ساکت در کنارت کیست؟!
بمیر آخر، بمیر ای “شهریارِ شهرِ سنگستان”
با این خیلِ نایاران “امید رستگاری نیست”
ZibaMatn.IR