زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
1.0 امتیاز از 1 رای

شیرین شکران

شلاق ندامت چه زنی بی خبران را
ویران چه کنی کلبه این دربدران را

سودازدگان را غم رسوا شدنی نیست
پنهان چه کنی پردگی جامه دران را

آلوده به جز فتنه و آشوب ندیدیم
مژگان پر از کینه ی چشم نگران را

وقتیکه امیدی به طلوع سحری نیست
بر هم مزن آرامش این کور و کران را

گمگشته ی راه اند و درافتاده ز پایند
بار چه نهی شانه ی ناهمسفران را

َبال و پر مرغان قفس خسته راه اند
تشویش چه داری دم صبح طیران را

جائی که همه بند مکافات و بلایند
پیدا نکنی خنده ی شیرین شکران را

ای جان به فدای تو که بیهوده نکردی
همراهی روز و شب صاحب نظران را
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن