تو را دل برگزید و کارِ دل شک بر نمی دارد
که این دیوانه هرگز، سنگِ کوچک بر نمیدارد
تو در رؤیای پروازی، ولی گویا نمی دانی
نخِ کوتاه، دست از بادبادک بر نمی دارد
برای دیدنِ تو آسمان خَم می شود اما
برای من کلاهش را مترسک بر نمی دارد
اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را
اتاقم را صدای جیرجیرک بر نمی دارد
بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام، یک بار
اگر با اشکِ من پیراهنت لک بر نمی دارد
ارس آرامی
ZibaMatn.IR