«سکوت بغض»
چه سکوتی گرفته بغضم را
انگار که مرده است بیخ گلو
می فشارد حنجره حرف را
تا صدای سینه را خاموش کند ...
و آرام در خود فرو بریزد
تنهایی پر هیاهوی خیال را ...
کز کرده در کنج زندان سینه
و شوق آزادی را در خود کشته است
اما همیشه گوشه ی خیالش آسوده است
میان شکسته های دل ، خدایی است
که نگاهش بند می زند شکسته ها را ...
..
..
بهزاد غدیری
ZibaMatn.IR