زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

حرفی با خدا...
سلام خدا جون...
حالت چطوره؟
می بینی خدا جون،چقد آدم پروی ام من؟
کم که میارم،حالم که خراب میشه، تازه تو رو یادم میاد...
آره،بازم کم آوردم...
بازم اومدم گلایه و شکایت کنم...
هی من و بگم و تو فقط گوش کنی...
خدا جون،ما آدما وقتی سراغ تو رو میگیریم،که دیگه امیدی نمونده باشه...
بغض راه گلومون و بسته باشه و دلمون پر باشه از غم و غصه...
خدا جون، تو که هیچ وقت گلایه نکردی...
همیشه پای درد و دلای بنده های بی معرفتت نشستی و فقط گوش دادی...
آخه قربونت برم! تو چقد میتونی بزرگ باشی که من هی گند بزنم و تو یبار هم به بروم نیاری...
خدایا!
اومدم بگم،کم آوردم...
اومدم بگم،بد زمین خوردم...
هیشکی درو برم نیست...
خدایا مگه خودت نگفتی،
هر وقت از همه جا نا امید شدی و کارد به استخونت رسید،بیا...
اومدم بگم،خدایا کارد به استخونم رسید،امیدی هم دیگه برام نمونده...
اومدم بگم،یه معجزه ازت می خوام...
خدایا،برای تو هیچی سخت نیست...
سختی معجزه،برای منِ بی معرفته...
خدایا!
اومدم بگم،در همه ی خونه ها رو زدم...
کسی دری به روی من باز نکرد...
هیشکی حواسش به من نبود...
در خونه ی تو اومدم،اگه تو هم ردم کنی،
کجا برم دیگه...؟
خدایا!
میدونم،
من لایق بندگیت نبودم و نیستم...
من بد کردم...
من گناه کردم...
من بنده خوبی نبودم برات...
اما تو خدایی...
خدایا!
اگه می خواستی آبروم و ببری،
تا حالا رسوای عالم و آدم بودم...
همه حرفم اینه...
یبار دیگه دستم و بگیر...
یبار دیگه من و بپذیر...
قول میدم آدم بشم...
خدایا!
تو که دست رد به سینه ی نوکرای حسین نمیزنی...
تو رو به جان حسین...
من و رد نکن...
ZibaMatn.IR

مسافر پائیز ارسال شده توسط
مسافر پائیز


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن