زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

جانِ من
مرا چه به جنگ و سیاست بازی های این جهان

که من هر صبح
از تماشای طلوع خورشید
به تصور تماشای چشم هایت می تازم
و با صدای آماده باش خیالم
رو به نبودنت
تیراندازی می کنم

من در این میدان نبرد
دست خالی
با فراموشی ات سر جنگ دارم

نگاهت را که میگیری
سربازها
قلبم را نشانه می گیرند
تا خمپاره ها را شلیک کنند
تو همان گلوله ای می شوی
که از میان استخوان هایم می گذرد
و هر بار که به جانم می خورد
چندین \تو\ در من را از پای درمی آورد
تا تصرف کند
تمام قلمرو تنم را

فریاد که میزنم
صدایم بوی خون می گیرد
و لخته می شود در گلویم

شب
زیر سنگر خاطراتت
پناه می گیرم
اسم تو می شود
رمز شب تمام غریبانگی ها
آژیر خطر
در دیوارهای اتاق می پیچد
و اندیشه ی آخرین دوستت دارمِ تو
تنها جان پناه گریز هایم می گردد

این پیچک های کبود تاول زده
سر باز می کنند
تا دوری ات بیرون بزند
و هیچ نمی دانستند
شبیخون غیبتت
اینگونه کارساز خواهد شد

من عقب نشینی میکنم
عاقبت اما یک روز
در این جنگ نابرابر
کشته خواهم شد
و خرابه های تن زخمی ام
هیچ گاه به خانه باز نخواهد گشت

من تنها سرباز این اردوگاه بودم
که در فتح المبین چشم هایت
هیچ پلاک نقره ای
به گردن نداشت ...
ZibaMatn.IR

monir ارسال شده توسط
monir


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن