(( نیمه تاریک اتاق))
در نیمه ی تاریک اتاق
تصویر تار زنی
که به سوگ شعرهایش نشسته بود
دیده می شد
بوسه های نکرده اش را
حریصانه
از شمشاد های جامانده در گل های پیراهنش
با لبخندی غبارآلود می چید
بر خاکستر سوخته ی خاطراتش
بر هجرت گرمای تنش
عریان می رقصید
و پرهای طلایی سینه اش
پوست می انداخت
طعم کال لبهایش را
به سلامتی اندوهش
سر می کشید
تلخ
تلخ
زنی طرد شده
از بیگانه ترین عشق
که گونه هایش به کبودی می زد
زخم هایش مدام ویار نمک می گرفت
چکامه می سرود
و دست خالی
در نیمه ی تاریک اتاق
به زوال شیدایی اش میخروشید...
ZibaMatn.IR