در و من
و تو آن قصه ی ناگفته ی این قلب منی
قلب من قلب ندارد که تو آن را ببری
دَرِمان باز شده...
و منی خیره به در
چه توانم گفتن؟!
پس از این خیره به در خواهم ماند
تا تو را بینم باز
آه! این دَر شده من؟
یا که من خیره به در؟
گویی از دور میایی تو هم اکنون
باز آی!
دلِ من تنگ شده
و تو نزدیک شدی
و دوباره من و اَسراب و خیالاتم بود
وای بر من که شدم مجنونت...!!
معصومه محمدی سیف
ZibaMatn.IR