به نام عشق:
شانه ام را غم و شب بر تن دیوار زدند
چشم های غزلم تا به سحر زار زدند
رفتنت زمزمه شد بین همه مردم شهر
همه با هم خبر مرگ مرا جار زدند
آن کسانی که بریدند نفس های مرا
تا کشیدم دو سه پک طعنه به سیگار زدند
آمدم تا که تو را قرض بگیرم ازشب
ابرها زود ولی شوق مرا دار زدند
صحبت از عشق تو شد بین طرفدارانت
کیسه کیسه غم و حسرت به دلم بار زدند
غرق نجوای تو از عشق شکایت کردم
عقل و منطق همگی بانگ خبردار زدند
زهرا سلیم
ZibaMatn.IR