زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

3/5 اینم براتون بگم دختر ننه هاجر از عمد چون می دونست مامانم خونه نیست و من تنهام اومده بود تا به بهانه آش خودی نشون بده خلاصه نذر یا نظر کدوم داشت نمیدونم
بین خودمون بمونه منم یک کوچلو ازش خوشم میومد
یهو با اون صدای ناز و لرزانش گفت: (بیام برداری) چون دم خونه ما یه پله داشت منظورش این بود که بیاد جلوتر تا من کاسه آش بردارم
رفتم کاسه رو بردارم سرشو آورد بالا و نگام کرد یهو چشمام میخ اون چشمای تیله ایش شد وااای خدا این اگه شلخته نبود چی میشد!
قلبم ساکت شده بود دیگه ضربانش نمی شنیدم کاسه آش برداشتم و اصرار کردم که بیا تو و تا من رفتم آشپزخونه اون رفت زیر درخت پیر انار وسط حیاط وایستاد

ارس آرامی
ZibaMatn.IR

Maryam ارسال شده توسط
Maryam


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن