چون غنچه که در دشتی با خار قشنگ است
دل بستن مشکوک من و یار قشنگ است
ای کاش که چشمان تو بر سینه ی تان بود
با پنجره، دل سنگی دیوار قشنگ است
فهمیده ام از گریهٔ برخورد دو تا ابر
اشک من و تو لحظهٔ دیدار قشنگ است
از وصلت بی حاصل با هم گله ای نیست
در بی ثمری سرو و سپیدار قشنگ است
تاوان تماشای تو بر ماهی سُرخت
در تنگ بلوری من انگار قشنگ است
سرخی لب و خال لب و دلهرهٔ ما
خال و خط، بر پیکرهٔ مار قشنگ است
رسوایی هر غنچه گذرهای نسیم است
ننگی به دلم بگذر و بگذار قشنگ است
این گریهٔ پنهانی بی ناله و بی اشک
ای بغض مرا مرد نگهدار، قشنگ است
ارس آرامی
ZibaMatn.IR