همیشه با دوچرخه میرفت مدرسه!
خونه ما یه حیاط خوشگل داشت!
ولی اونا که خونه بغلیمون بودن، حیاطشون نه گل داشت و نه میوه!
برای همین من هرروز...
چند تا گل از باغچمون میچیدم و میزاشتم توی سبد دوچرخه اش!
وقتی از کوچه رد میشد...
لبخندشُ میدیدم که زل زده بود به گل های توی سبد دوچرخه!
ولی خودش نمیدونست، من فقط برای لبخنداش هرروز از زیبایی باغچمون کم میکنم، تا زیبایی لبخندشُ ببینم!(((:
نویسنده : نگار عارف
ZibaMatn.IR