گم شدن در کوچه های بی کسی حقم نبود
وای این دلشوره ها، دلواپسی حقم نبود
گفته بودم دوستت دارم نکردی باورم
بارها تفتیش کردن، وارسی حقم نبود
دامنی از گل برایت هدیه آوردم، ولی
این چنین پَرپَر شدن چون اطلسی حقم نبود
من که تنها هم نشینم اشک و یک آیینه بود
بی وفایی هم نشینی با بی کسی حقم نبود
گفته بودی تا نفس تا آخرین دم با منی
اینکه حالا بعد مرگم میرسی حقم نبود...!!
ارس آرامی
ZibaMatn.IR