زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
3.0 امتیاز از 2 رای

باورم نمیشد
خانه ی چوبی وسط جنگل سبز
هوای ابری و بارانی
بوی کیک شکلاتی
صدای خنده دخترک خردسال
تابلو های پر رنگ و نقش و نگار
گل های نرگس که با نظم خاصی در باغچه صف کشیده بودند
صدای گنجشکان
ابرهایی به رنگ صورتی و بنفش که اندازه یک کف دست با من فاصله داشتند
خنکی آب دریا
ماهی هایی که در آسمان برای خود گردش می کردند
خبری از ماشین و موتور و دود نبود
به کف زمین نگاه کردم، زمین سرتاسر آیینه بود
گیسوانم تا انتهای پاهایم می رسید که به صورت خیلی قشنگ بافته شده بود
پیراهن نخی سفید چین دار بر تن داشتم،
از این همه خوشبختی زیاد لبخند زدم و برای خود چرخی زدم
صدای خنده ام در آسمان پخش شد و تمام پرندگان به رقص در آمدند
ناگهان دستی شانه ام را لمس کرد اما هرکار کردم نمی توانستم چهره اش را ببینم با صدای خیلی گنگ گفت دیگر وقت رفتن است
با اندوه تمام گفتم، می شود تا آخر عمرم در اینجا بمانم اینجا مگر کجاست
پاسخ داد اینجا فقط قسمت کوچکی از بهشت است
با حیرت به اطرافم نگاه کردم و به ناچار محل زیبارا ترک کردم
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن